محل تبلیغات شما

اگر بگویم عزیزه دلم وقتی کناره تو بودم خوشبخت ترین بودم ، عاشق ترین بودم ، شاد ترین دختر جهان بودم ، هر روز به خاطر آنکه مرا آفریدی تو را سپاس می گفتم ، هر روز طنین نگاه تو صدای تو را می شنیدم ،آغوش تو را حس می کردم ، و من بسیار بسیار بیشتر از قبل خودم را دوست داشتم چون مرا ساخته بودی چون تو روحم را شکل داده بودی ، چون من از وجود تو بودم ، یک مدتی که صدایت نکردم یک مدتی از تو دور بودم فهمیدم که حتی با وجود عشق بنده هایت ، حتی با وجود خوشی روزگار اما من خوشحال نبودم من خوشبخت نبودم من نفس می کشیدم ولی زنده نبودم ولی زندگی نمی کردم

وقتی برایم نشانه می فرستی ، وقتی میگویی هنوز دوستم داری قلبم فشرده می شود احساس میکنم من لیاقت این همه مهرو محبت را ندارم ، من لیاقت بخشیده شدن را ندارم و این حس گناه مرا خرد میکند ؛ مرا می شکند ، مثل تکه چوبی که پسراکان آن را به هزار تکه خرد می کنند غمگین و شکسته میشوم

من لیاقت این همه مهرت را دارم، من لیاقت این عشق عظیم را از تو از بندگانت دارم ؟

و آیا من لایق انسان بودم هستم؟

لایق خلق شدن ، لایق روح تو

.

.

.

.

من لایق انسان بودن هستم؟

، ,تو ,مرا ,لیاقت ,چون ,وجود ,بودم ، ,تو را ,لیاقت این ,من لیاقت ,من لایق

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

عرفان اسلامی